خانواده پسر
مورد علاقه ام برخورد بسیار محترمانه و صمیمانه ای داشتند و در لابه لای
حرف های خود با وعده های قشنگی که درباره آینده می دادند ادعا داشتند که
افرادی سختگیر هستند و زندگیشان در چارچوب رفتارهای خاصی تعریف شده است.
دختر
دانشجو در دایره اجتماعی کلانتری سجاد مشهد افزود: با توجه به وضعیت مالی
خانواده سیامک من فریب حرف هایشان را خوردم و در عالم رویاهایم غرق شدم. ۲
ماه از این ماجرا گذشت و در این مدت به پدر و مادرم درباره سیامک و خانواده
اش چیزی نگفتم اما متوجه شده بودم که پسر مورد علاقه ام دچار نوعی افسردگی
شدید روحی می باشد و حرف های عجیب و غریبی درباره زندگی و آینده می زند.
او
روزی چند بار تماس می گیرد و تقاضای ملاقات دارد اما وقتی با جواب منفی ام
روبه رو می شود پیامک های بسیار زشت و زننده ای برایم می فرستد و تهدیدم
می کند که به حسابم خواهد رسید. تازه این راهم بگویم که سیامک از حدود ۲
هفته قبل به دختر دیگری نیز پیشنهاد ازدواج داده است و اولین جلسه ملاقات
آن ها نیز با همکاری پدر و مادرش در خانه آن ها برگزار شده است.
من
که فهمیده بودم چه غلطی کرده ام به والدین سیامک زنگ زدم و گفتم شما چرا
من را به خانه تان دعوت کردید و حالا دختر دیگری را نیز به خانه تان راه
داده اید و درباره ازدواج پسرتان با او قرار و مدار گذاشته اید؟ آن ها خیلی
خونسرد در جوابم گفتند پسر ما هیچ کم و کسری از نظر مالی ندارد و ما دنبال
دختری می گردیم که واقعا لایق خانواده مان باشد و برای همین با دختران
مورد علاقه اش قرار ملاقات می گذاریم و...
با شنیدن این حرف ها سرم
سوت کشید و خودم را لعن و نفرین کردم که چرا به این راحتی بازیچه این بازی
مسخره شدم. من تصمیم گرفتم به این رابطه احمقانه خاتمه بدهم اما سیامک دست
بردار نیست و می گوید از بین چند دختری که با آن ها آشنا شده هنوز هیچ کدام
را انتخاب نکرده است و باید این رابطه را حفظ کنم.
او مدام برایم
ایجاد مزاحمت می کند و با جملاتی تهدیدآمیز آزارم می دهد. نمی دانم چه خاکی
بر سرم بریزم. ای کاش از روز اول پدر ومادرم را در جریان قرار می دادم و
با آن ها مشورت می کردم.