پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز
و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و
مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ
هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر
پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ
بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به
لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی
: مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب
داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه
از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!