سال 1979، باستانشناسان در فرانسه اسکلت نئاندرتالی را کشف کردند.
آن زمان کارشناسان تصور میکردند آرایش بدن و تزئینات و زیورآلات از جنس استخوان در کنار سایر عناصر، ساخته دست انسانهای مدرن است اما پژوهشهای بعدی نشان داد که خود نئاندرتالها اینطور آرایش میکردهاند. در سال 1995 هم محققان بقایای انسانی را در همان دوره زمانی، در جایی دیگر در فرانسه کشف کردند که آن نیز نئاندرتال بود و چنین آرایشی داشت.
اهمیت این کشفها در این است که گونهها، هم با آناتومی بدن و هم با رفتارشان شناخته میشوند. بنابراین همانطور که نئاندرتالها بدنی همانند انسانهای مدرن نداشتند، نمیتوان رفتاری امروزی نیز برای آنها تعریف کرد. این کشفها، رفتارهای اجتماعی نئاندرتالها را توضیح میدهد و شاید در آینده کلید معمای نابودی گونه آنها باشد، معمایی که جواب آن به ما کمک میکند راههای نابوی گونه خود را بهتر شناخته و درصورت امکان از آن جلوگیری کنیم. برای تطبیق این نتایج با نظریههایی مبنی بر اینکه فقط انسانهای مدرن توان ساختن این محصولات پیشرفته را دارند، برخی دانشمندان میگویند که نئاندرتالها از روی ساختههای دست ما تقلید کرده یا هنگام داد و ستد یا سفر، این زیورآلات را بهدست آوردهاند.
یافتههای عجیب
دو
یافته مهم برای دیرینهشناسان انسانی بسیار قابل توجه بوده است؛یکی غاری
در جنوبیترین نقطه در اسپانیا بود که سال 1985 حفاری شد و سه صدف سوراخ
سوراخ در آن پیدا شد که اول چندان توجهی جلب نکرد، اما پساز چند سال با
پیگیری محققی کشف شد که این صدف متعلق به 48 تا 50 هزار سال پیش است. این
صدفها هیچگاه شسته نشدهاند. یکی از صدفها پوشش یک صدف خوراکی
مدیترانهای بود.
با تمیز کردن آن، لکهای رویش پیدا شد که میتواند باقیمانده رنگدانهای باشد. با تحلیل این لکه، مشخص شد که این صدف با رنگدانه قرمزی به نام لپیدوکروسیت رنگ شده است. دومین کشف هم صدف حلزونی سوراخشدهای بود که سال گذشته در اسپانیا کشف شد و مربوط به 10 تا 50 هزار سال پیش از حضور انسانهای امروزی در اروپاست. ابتدا تصور میشد این یک فسیل صدف است و هیچ ارتباطی با انسان ندارد. اما وقتی آن را تمیز کردند، دیدند بسیار تازه و پر از رنگهای نقاشی شده روی بدنهاش است. به نظر میرسید سطح بیرونی نسبتا سفید صدف، نارنجی رنگ شده باشد.
لوازم آرایشی باستان
اما
اینکه نئاندرتالها با این اشیا چه میکردند، جالب توجه است. به هر حال
پیش از مهاجرت انسانهای امروزی به اروپا، آنها دندانهای پستانداران یا
صدفهایی را مثل آنچه در اسپانیا پیدا شد، سوراخ نمیکردند یا شیار
نمیدادند اما با ورود ما به اروپا، چنین کردند. ظاهرا آنها از این اشیا
برای آرایش خود استفاده میکردند. صدف خوراکی مدیترانهای، احتمالا
بهعنوان «ظرف نگهدارنده رنگهای آرایشی» مورد استفاده قرار میگرفته است.
سادهترین توضیح این است که این رنگها برای آرایش بدن بهویژه برای رنگ
کردن صورت کاربرد داشتهاند. اما اینکه نئاندرتالها هم مثل بعضی از
هوموساپینسها هر روز بعد از برخاستن از خواب و آغاز روز از این مواد
استفاده میکردند یا در مواقع خاص برای تشریفات مذهبی یا جشنها و
سوگواریها، هنوز مشخص نیست.
زیورآلات باستانی
داخل
یکی از صدفهای سوراخ شده در نزدیکی سوراخ، تکههای خاک رس قرمز رنگی
چسبیده بود. پژوهشگران میگویند احتمالا چون این صدف رنگ شده و سوراخ شده
نمیتوان آن را به عنوان ظرف مورد استفاده قرار داد، پس نئاندرتالها
علاوه بر رنگ کردن بدن خود احتمالا از این صدفها به عنوان آویز هم
استفاده میکردند.
تحلیل نتایج
با
این یافتهها میتوان نتیجه گرفت نئاندرتالها رفتاری امروزی داشتند. آنها
بدنی همانند انسانهای مدرن نداشتند اما رفتاری پیشرفته داشتهاند. از روی
رفتارهای آنها میتوان به این حقیقت پی برد که یا نئاندرتالهای ساکن این
مناطق از اجداد مشترک نئاندرتال و انسانهای مدرن بهوجود آمدهاند و
گروههایی که ما نئاندرتالها و انسانهای امروزی مینامیم، گونههای
متفاوتی از هم نبودند. پس با وجود تفاوتهای موجود در اندامشان نباید موجب
شگفتی ما شوند. در واقع ظهور رفتار انسانهای مدرن کند بوده است. شاید با
افزایش جمعیت، دانش انسانها بالا رفته و موجب رشد هویت اجتماعی شده که در
شکل و شمایل زیورآلات و آرایش بدن انسانها هم به چشم میخورد. این
نمونهها نشانگر شروع تغییر رفتار در انسانهاست.
هدف این پژوهشها
در
5/1 تا 2 میلیون سال پیش یا در بعضی جاها بین 500هزار تا یک میلیون سال
قبل، متوسط اندازه مغز انسان به اندازه مغز انسانهای مدرن درآمد. اگر ما
بتوانیم انسانی که در 500 هزار سال پیش میزیسته را در داخل جنین جانشینی
قرار داده و پس از تولد او را مانند انسانهای امروزی تربیت کنیم، آیا
قادر است تا با هواپیما پرواز کند؟ شاید برخی محققان بگویند خیر، شاید هم
برخی جواب مثبت بدهند.