دختر
جوان در دایره اجتماعی کلانتری کاظم آباد مشهد افزود: ۳ سال قبل پدر و
مادرم به دلیل دخالت های بی جای مادربزرگم از هم جداشدند و مادرم سرپرستی
مرا بر عهده گرفت. اما او پس از گذشت ۲ سال ازدواج کرد و من چون نمی
توانستم با ناپدری ام کنار بیایم به خانه پدرم رفتم. اما متاسفانه پدرم
معتاد شده بود و برای تامین هزینه های زندگی، من را به سرکار فرستاد.
مدتی
گذشت و از زمانی که پدرم نیز ازدواج کرد مشکلاتم چند برابر شد چون نامادری
ام انتظار داشت وقتی مثل مرده متحرک از سر کار به خانه برمی گردم کلفتی اش
را بکنم. در این شرایط با دختری آشنا شدم که چند بار از خانه فرار کرده
بود. این دختر جوان وقتی از داستان تلخ زندگی ام خبردار شد، تشویقم کرد
همراه او از خانه فرار کنم.
ما خانه ای را در حاشیه شهر مشهد کرایه
کردیم و سپس به سر کار رفتیم و تقریبا مستقل شدیم. اما خیلی زود متوجه
شدیم که صاحبخانه نقشه شومی در سر دارد و می خواهد از ما سوء استفاده کند.
من و دوستم که از دست مزاحمت های این فرد خواب به چشم های مان نمی آمد خانه را تخلیه کردیم.
دختر
جوان افزود: من دست از پا درازتر به خانه پدرم برگشتم ولی خانواده ام
حسابی کتکم زدند و هر لحظه سوال می کردند کجابودی و چه بلایی به سرت آمده
است؟آن ها روی اعصابم راه می رفتند و به ناچار برای بار دوم از خانه فرار
کردم.
در کمتر از یک ساعت با پسرجوانی آشنا شدم. من و این پسر در
حال موتورسواری بودیم که توسط ماموران انتظامی دستگیر شدیم.این بار مادرم و
ناپدری ام مرا از کلانتری تحویل گرفتند و به خانه آن ها رفتم. از این که
در کنار مادرم بودم احساس خوبی داشتم و تصور می کردم مشکلی نخواهم داشت اما
افسوس که بهانه گیری های ناپدری ام از یک هفته بعد شروع شد و او سر
کوچکترین مسئله ای، مادرم را کتک می زد.
من خیلی دلم برای مادرم می
سوخت و دوست نداشتم زندگی او را خراب کنم برای همین هم دوباره فرار کردم.
نمی دانستم به کجا بروم و با شماره تلفن همان پسری که چند روز قبل در پارک
آشنا شده بودم تماس گرفتم. او گفت نگران نباش الان می آیم. ما قرار گذاشتیم
در جلوی پارک همدیگر را ببینیم اما در حالی که منتظرش ایستاده بودم زنی را
دیدم که با یک خودروی سواری تصادف کرد.
با دیدن این صحنه خیلی
ترسیده بودم و تصمیم گرفتم برای حل مشکلم از پلیس تقاضای کمک کنم برای همین
هم به این جا آمده ام. خدا رحم کرد که همراه پسر جوان نرفتم چون معلوم
نبود چه بلایی به سرم می آمد.