دختر جوان با چشمانی اشکبار در
دایره اجتماعی کلانتری نواب مشهد، افزود: پدر و مادرم شاغل هستند و ما در
تهران زندگی می کنیم. من از روزی که خودم را شناختم تنها بودم و همیشه حسرت
می خوردم که ای کاش مثل هم کلاسی هایم با والدینم سرسفره می نشستم و یا
خواهر و برادری داشتم که حداقل با او حرف می زدم و درد دل می کردم.
متاسفانه
از حدود یک سال قبل با پسری که خودش را پدرام معرفی می کرد و اهل مشهد بود
آشنا شدم. ما هر روز با هم چت می کردیم. پدرام با جملات احساسی و عاشقانه
مرا شیفته و دلباخته خودش کرد و همیشه می گفت: کاش موقعیتی پیش می آمد تا
همدیگر را از نزدیک می دیدیم.
او یک روز گفت: اگر وضعیت مالی مناسبی
داشت، حتما به خواستگاری ام می آمد؛ اگرچه یک راه دیگر هم وجود دارد تا
والدینم مجبور شوند با ازدواجمان موافقت کنند و آن این که از خانه فرار کنم
و به مشهد بیایم. متاسفانه من که او را فرشته نجات خودم می دیدم، مرتکب
اشتباه بزرگی شدم و به امید او از خانه فرار کردم و به مشهد آمدم.
دختر
جوان افزود: من و پدرام در محلی که با هم قرار گذاشته بودیم برای اولین
بار همدیگر را دیدیم و سپس همراه او به خانه ای در حاشیه شهر رفتیم.
متاسفانه در آن جا پدرام چهره واقعی خودش را نشانم داد. او مرا زندانی کرد و
پس از چند ساعت ۲ نفر از دوستان شیطان صفتش نیز آمدند و...!
آن ها
مرا با وضعیتی بسیار اسفناک در یکی از خیابان های خلوت مشهد، رها کردند و
گریختند. نمی دانم با کدام عقل از خانه فرار کردم و با توجه به قول و قراری
که با پدرام برای ازدواج و آینده گذاشته بودیم، اصلا فکر نمی کردم او چنین
دامی برایم پهن کرده باشد و به این راحتی عفت و حیثیتم را از دست بدهم. ای
کاش با پدر و مادرم صحبت می کردم و درپیله اینترنتی گرفتار نمی شدم.
در
پی اظهارات این دختر جوان، تیم های اطلاعات و عملیات پلیس مشهد، به طور
ویژه وارد عمل شدند و با توجه به سرنخ های موجود، ۳ متهم پرونده را دستگیر و
به مراجع قضایی معرفی کردند.