زن با صدایی آهسته صحبت میکرد، میترسید مبادا یکی
از آشنایان در اداره آگاهی باشد و صدایش را بشنوند. او بعد از 4 سال به
اداره آگاهی یکی از شهرهای شمالی کشور مراجعه کرده بود تا از پلیس برای
یافتن دختر گمشدهاش کمک بطلبد.
«دختر ساده و سربه راهی بود تا اینکه در یکی از دانشگاههای تهران پذیرفته شد. از آن زمان شخصیت دخترم تغییر کرد.»
زن
با این جملات از سرنوشت مبهم دخترش به کارآگاهان گفت و ادمه داد: چند ماهی
از قبولی مهناز در دانشگاه میگذشت که لابهلای درد دلهای مادر و دختری
متوجه شدم دخترم عاشق شده است، زمانی خانه خراب شدم که دریافتم مرد رویاهای
دخترم یک راننده مسافرکش بین شهری به نام رمضان است.
هرکاری کردم
عشق رمضان از سر دخترم بیرون نشد تا اینکه تصمیم گرفتم مرد جوان را ببینم
تا شاید با دیدن این مرد راهی برای دورکردن فکر رمضان از ذهن مهناز پیدا
کنم. زن اینگونه ادامه داد: رمضان را که دیدم بهتزده شدم. مرد جوانی بود
که سر و لباس و طرز صحبت کردنش نشان میداد خلافکار است. هرچقدر در گوش
دخترم خواندم که این مرد برای تو شوهر بشو نیست گوش نکرد که نکرد آخرسرهم
یک روز طی یک تماس تلفنی خبر داد که دیگر به خانه باز نخواهد گشت.
زن
درباره اینکه چرا بعد از 4سال از زمان گمشدن دخترش به اداره آگاهی
مراجعه کرده است گفت: در تمام این مدت مهناز با من تماس تلفنی داشت.
میگفت که با رمضان عروسی کرده و زندگی خوبی دارد ولی یک دفعه از چند ماه
قبل دیگر خبری از او نشد مدتی صبر کردم تا شاید خودش تماس بگیرد ولی
بیخبری پریشانم کرده بود احساس میکنم اتفاق بدی برای دخترم افتاده است.
با
توجه به اظهارات مادر فقدانی درباره راننده بین شهری، شناسایی دقیق این
فرد و انجام تحقیقات از وی در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت اما در
تحقیقات مشخص شد که رمضان حدود 5 سال پیش و کمی قبل از ناپدید شدن مهناز
شغل خود را رها کرده و از آن زمان نیز دیگر هیچکدام از رانندگان یا دوستانش
او را ندیدهاند. با توجه به ناپدیدشدن همزمان رمضان و مهناز و احتمال
نقش و مشارکت رمضان در ناپدید شدن فقدانی دستور توقیف خودرو سمند به تمام
یگانهای پلیس گشت کشور داده شد در شرایطی که هیچگونه نشان مشخصی از
محلهای تردد یا سکونت مهناز و رمضان وجود نداشت کشف خودرو رها شده سمند
متعلق به رمضان، در استان خراسان شمالی، به اداره یازدهم اعلام شد.
کارآگاهان اداره یازدهم در ادامه تحقیقات خود با استعلام از بانک مجرمان
سابقهدار اطلاع پیدا کردند که رمضان 16 بهمن ماه امسال به اتهام حمل و
نگهداری موادمخدر دستگیر شده و در حال حاضر نیز در زندان قزلحصار به سر
میبرد.
بلافاصله با انجام هماهنگیهای قضایی، رمضان به اداره
یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شد تا تحقیقات درباره سرنوشت دختر
فقدانی از وی آغاز شود.
رمضان پس از انتقال به اداره یازدهم در
اظهارات خود به کارآگاهان مدعی شد: « 6 سال پیش با مهناز ازدواج کردهام و
پس از آمدن به تهران، در حالی که دیگر بخاطر اعتیاد شدید نمیتوانستم شغل
مشخصی داشته باشم، به خرید و فروش موادمخدر پرداخته و در طول این مدت نیز
در یک پارک در حومه تهران چادر زده و به همراه مهناز در آن زندگی میکردم.»
رمضان
در پاسخ به این سوال کارآگاهان که چرا مهناز با وجود شرایط نامناسبش از او
متارکه نکرده و به نزد خانوادهاش باز نگشته است؟ به کارآگاهان گفت: «پس
از ازدواج و آمدن به تهران مهناز نیز همانند من به مصرف موادمخدر اعتیاد
پیدا کرد و حتی اعتیاد او از من شدیدتر شد و به مصرف شیشه گرایش پیدا کرد
تا اینکه او نیز چندی پیش به اتهام حمل و مصرف موادمخدر از نوع شیشه و
تهدید با چاقو دستگیر شد.»
در تحقیقات بعمل آمده درباره نحوه
دستگیری مهناز نیز مشخص شد که وی برای مصرف موادمخدر به منزل یکی از
مصرفکنندگان مواد در سرآسیاب کرج تردد داشته و از آنجاییکه این محل به
مکانی برای تردد افراد معتاد تبدیل شده بود، اهالی مجتمع با طرح شکایتی از
پلیس درخواست رسیدگی به موضوع را میکنند؛ با طرح شکایت اهالی مجتمع و
انجام هماهنگیهای قضایی لازم، ماموران ضمن ورود به این واحد مسکونی که به
محلی برای مصرف موادمخدر تبدیل شده بود، مهناز را که تلاش داشت تا با تهدید
چاقو از دست ماموران متواری شود به همراه اسیر متهمان دستگیر و ضمن تشکیل
پرونده به مرجع قضایی تحویل و از آنجا به زندان رجاییشهر میرود.
سرهنگ
کارآگاه آریا حاجیزاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران
بزرگ با اعلام این خبر گفت: با شناسایی شیرین در زندان رسیدگی روی این
پرونده به پایان تلخ خود رسید.