کوهی از جنس غم و درد، پدید آمده است
آسـمـانی چـو افـق زرد، پدید آمده است
عطش آلود لبی، سوختهجانی بیتاب
کمری خم شده از درد، پدید آمده است
گُلی از شرم و حیا سـرخ ولی پژمرده
با خس و خار هماورد، پدید آمده است
دلی از صبر، ولی ساخته با سوز و گداز
یک جهان شعله دلسرد، پدید آمده است
ابری آکنده ز باران، دلی آغشته به خون
شبنمی بر رخ پُر گـَرد، پدید آمده است
خنجرِ حنجر و شمشـیرِ زبان آهخته
به خدا شیرزنی مرد، پدید آمده است
آنکه از داغی خورشید در این شام سیاه
خبـری داغ تـر آورد پدیـد آمـده اسـت
حامد شیخ پور