اما در این لحظه زن جوانی که کنار جاده ایستاده
بود در حالی که لفظ قلم حرف می زد جلو آمد و با خنده گفت: ممکن است خواهش
کنم مرا هم تا شهر برسانید؟
نمی خواستم به او توجه کنم ولی این زن جوان با نگاه شیطانی خود مرا خام کرد.
مرد
۴۳ ساله در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: دقایقی بعد همراه این
زن جوان به راه افتادیم. او در بین راه از سختی های زندگی اش برایم درددل
کرد و گفت: با وجود آن که مال و ثروت زیادی به ارث می برد اما خیری از
زندگی اش ندیده است.
«سمیرا» ادعا کرد که به دلیل اعتیاد همسرش به
موادمخدر طلاق گرفته و با مادر پیرش زندگی می کند. او با حرف هایی که می زد
آن چنان وسوسه ام کرد که با وجود این که متاهل هستم و ۳ فرزند دارم تصمیم
گرفتم ازدواج پنهانی و موقت کنم.
مدت ۲ ماه از رابطه ما گذشت و من
گاهی به دیدن سمیرا می رفتم. او و مادرش نیز برایم سنگ تمام می گذاشتند و
با هدایای گران قیمت خود مرا غافلگیر می کردند. مادر سمیرا آن قدر از من
تعریف و تمجید می کرد که خودم را قهرمان عشق دخترش می دانستم. او حتی یک
روز گفت می خواهد برایم کامیون صفرکیلومتر بخرد.
«ابراهیم» آهی کشید
و افزود: این مادر و دختر با محبت های دروغین خود اعتمادم را جلب کردند و
سپس با این ادعا که برای خرید کامیون باید یک ملک را بفروشند و نیاز به ۹
میلیون تومان وجه نقد دارند تا سند آن را از رهن دربیاورند سرم را کلاه
گذاشتند.
متاسفانه من بخت برگشته این مبلغ را با هزار بدبختی و حتی
گرفتن وام بانکی جور کردم و به سمیرا و مادرش دادم و خودم را آدم زرنگی فرض
می کردم. تصورم این بود که تا یک ماه دیگر صاحب کامیون نو و صفرکیلومتری
خواهم شد. اما افسوس که نمی دانستم چه حماقتی کرده ام چون از روزی که پول
های بی زبان را به آن ها دادم فرار کرده اند و هرچه به دنبال شان گشتم هیچ
نتیجه ای نگرفتم.
حالا متوجه شده ام که خانه این مادر و دختر استیجاری بوده و من طعمه هوس های شیطانی خودم شده ام. کاش...!