یک بار در کانال آب افتاد و چیزى نمانده بود، که آب او را ببرد، اما به موقع او را از کانال بیرون کشیدند.
بار دیگر در یک آسانسور گندم افتاد و مدتى در میان گندمها دفن شد، ولى باز به موقع او را نجات دادند.
یک روز مىخواست، تسمهاى را کوتاه کند، دو سر تسمه را با انگشتان خود
نگه داشت و به یک پسر بچه دستور داد، آن را با تیشه قطع کند، اما تیشه به
انگشت ادیسون اصابت کرد و در نتیجه یک انگشت خود را از دست داد .
در یک آزمایش، اسید روى صورتش ریخت، صورتش زخم شد، اما چون چشمهایش بسته بود، آسیبى به چشمان او نرسید.
ادیسون ده ساله بود، که کارهاى آزمایشگاهى را در زیرزمین خانهاش شروع کرد
. بیش از دویست شیشه در طاقچه زیرزمین گذاشته بود و بر روى برچسب شیشهها
نوشته بود، زهر، تا کسى به آنها دست نزند .
کتابى در مورد علم فیزیک خرید، با اینکه مطالب کتاب را مىخواند و خوب
مىفهمید، اما تا چیزى را آزمایش نمىکرد، به آن اعتماد پیدا نمىنمود .
ادیسون در سن یازده سالگى، کارهاى نیوتن، تاریخ آمریکا، کتاب مقدس و آثار
شکسپیر و شعراء و مورخان و دانشمندان مشهور را خوب یادگرفته بود.
او در دوازده سالگى براى بدست آوردن پول بیشتر، در اوقات بیکارى به روزنامه
فروشى پرداخت و با سماجت و پشتکار توانست، اجازه فروش روزنامه، کتاب،
مجلات و میوه و شیرینى در قطار بین راه «پرت هون» و «دتروا» را کسب نماید.
پس از مدتى ادیسون، یک آزمایشگاه شیمى در قطار دایر کرد.
ادیسون به تدریج شش آزمایشگاه بزرگ تشکیل داد، که کارگرانش نزدیک به دویست و
پنجاه نفر مىرسید و آزمایشگاههاى او مدت هفتاد و دو سال فعال بود.
او از ساعت هفت صبح تا ساعت هفت شب کار مىکرد. اولین اختراع ادیسون، یک
دستگاه تلگراف بود. ادیسون سرانجام با مطالعه، تحقیق، کار و تلاش شبانه
روزى و فوقالعاده، مجموعا 122 اختراع را به نام خود، به ثبت رسانید، از
جمله اختراعات او، آثار ارزشمندى مانند لامپ برق، گرامافون، تلگراف، تلفن و
رادیو بود، که در سراسر جهان از آنها استفاده مىشود.
احمد صادقى اردستانى در کتاب "داستانهاى کودکى بزرگان تاریخ، جلد اول" در
ادامه این مطلب نوشته است: ادیسون در سال 1847 میلادى به دنیا آمده بود و
به سال 1931 چشم از جهان فرو بست، اما سراسر زندگى 74 ساله او آمیخته با
کار و تلاش و تحول و اختراع بود، با حوادث سخت و تلخى هم در طول زندگى
روبرو مىشد، از هر حادثهاى هم تجربه و درسى مىآموخت.
یک بار هم که ناخن پاى این محقق و نابغه بزرگ افتاده بود، گفت: امروز ناخن
من افتاده است، اگر همه جمعیت روى کره زمین جمع شوند و با هم همکارى کنند
که ناخن مرا آن طور که بوده است بسازند، همه ناتوان مىمانند، اما بیش از
یک ماه طول نمىکشد که خداوند توانا ناخن مرا همانطور که اول بود مىسازد
و این دلیل بزرگى است که همه موجودات عالم را پروردگار عالم به وجود آورده
است.