کایلی
میگوید: مادربزرگم در حال خوردن تکهای از گوشت مرغ بود که یکباره دیگر
قادر به نفسکشیدن و صحبتکردن نبود و نزدیک بود غش کند که ضربه محکمی به
او زدم و استخوان از دهانش بیرون پرید.
به گزارش ایسنا، این
مادربزرگ نجات یافته میگوید که واقعا نمیتوانم باور کنم که چنین دختر
کوچکی این قدرت را داشته باشد و واقعا خوشحالم که میتوانم نفس بکشم.